کد مطلب:2943 سه شنبه 27 مهر 1389 آمار بازدید:364

پاسخگويي قرآن به نيازهاي انسان معاصر 10
شبكه ولايت - تفسير و علوم قرآني

01:35:12

دانلود   5.45 مگابایت
بسم الله الرحمن الرحيم

آقاي حيدري
صلوات و درود خداوند بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت بينندگان گرامي ، توفيقي شد كه باز هم در خدمت شما باشيم با برنامه پاسخ به شبهات قرآني و راهكارهاي پاسخگوئي قرآن به نيازهاي انسان معاصر و در خدمت دكتر رضائي اصفهاني هستيم و همچنين ولادت علي ابن موسي الرضا عليه السلام را خدمت شما عزيزان تبريك و تهنيت عرض ميكنيم .
بمناسبت اين ولادت فرخنده به موضوع قرآن و امام رضا عليه السلام ميپردازيم ، جايگاه قرآن در نزد امام رضا عليه السلام چه بوده است ؟
آقاي رضائي اصفهاني
مقدمتاً بايد درباره اهميت اين بحث مطلبي را عرض كنم و در اينجا ميشود كه از 4 جنبه به قرآن نگاه كرد يكي جايگاه قرآن در نزد هر يك از ائمه چگونه است .
دومين بحثي كه مطرح است آياتي است كه در شأن اين بزرگوران نازل شده است كه بيش از 300 آيه كه روايت درباره امام عصر عليه السلام است و حدود 127 آيه كه روايت دارد و درباره حضرت زهرا سلام الله عليها حدود 125 آيه كه روايت دارد و آياتي است كه در شأن اين بزرگواران است و شأن نزولش درباره ايشان است .
جنبه سوم بحث روايات تفسيري آنهاست كه مثلاً از اميرالمؤمنين عليه السلام چقدر تفسير درباره آيات وارد شده است يا امام رضا عليه السلام چه رواياتي درباره تفسير قرآن نقل شده است .
نكته آخر مباني قرآني اهلبيت است يعني مباني قرآني كه مثلاً علي عليه السلام بر اساس آن رفتار كردند و زندگي ميكردند و يا مباني قرآني كه امام رضا عليه السلام بر اساس آن حركت كردند .
پس بحث ما 4 جنبه پيدا ميكند جايگاه و روايات تفسيري كه از ايشان است و آياتي كه بر اساس روايات درباره اهلبيت است و مباني قرآني كه وجود دارد .
درباره رابطه قرآن و امام رضا عليه السلام مباحث متعددي شكل گرفته است و مقالات متعددي در حال شكل گرفتن است و در اين باره كتابهايي هم نوشته شده ولي هنوز حق مطلب ادا نشده است و جاي كار توضيح و شرح و بررسي وجود دارد .
درباره سؤالي كه پرسيديد يعني جايگاه قرآن در نزد امام رضا عليه السلام بايد ابتدا چند رواياتي كه از خود حضرت نقل شده است را بيان كنم كه ايشان درباره قرآن چه نظر و ديدگاهي داشتند .
روايت اول را شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا جلد 2 صفحه 53 نقل ميكند كه « عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام مَا تَقُولُ فِي الْقُرْآنِ فَقَالَ كَلَامُ اللَّهِ لَا تَتَجَاوَزُوهُ وَ لَا تَطْلُبُوا الْهُدَي فِي غَيْرِهِ فَتَضِلُّوا » رواي از حضرت ميپرسد كه آقاجان درباره قرآن جه ميفرمائيد ؟ حضرت فرمودند سخن خداوند است از آن تجاوز نكنيد و به آن احترام بگذاريد و سخنش را عمل كنيد و در غير قرآن دنبال هدايت نباشيد كه گمراه ميشويد .
يعني كسيكه هدايت ميطلبد بايد به قرآن عمل كند و حق ندارد كه از قرآن بگذرد و رواياتي كه از اهلبيت نقل شده در شرح قرآن و توضيح قرآن و مكمل قرآن است .
روايت دوم را شيخ صدوق در عيوم اخبار الرضا جلد 2 صفحه 130 نقل ميكند كه « ذَكَرَ الرِّضَا عليه السلام يَوْماً الْقُرْآنَ فَعَظَّمَ الْحُجَّةَ فِيهِ وَ الْآيَةَ وَ الْمُعْجِزَةَ فِي نَظْمِهِ قَالَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَي وَ طَرِيقَتُهُ الْمُثْلَي الْمُؤَدِّي إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمُنْجِي مِنَ النَّارِ لَا يَخْلُقُ عَلَي الْأَزْمِنَةِ وَ لَا يَغِثُّ عَلَي الْأَلْسِنَةِ لِأَنَّهُ لَمْ يُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ بَلْ جُعِلَ دَلِيلَ الْبُرْهَانِ وَ الْحُجَّةَ عَلَي كُلِّ إِنْسَانٍ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ » راوي نقل ميكند كه روزي در محضر امام رضا عليه السلام سخني درباره قرآن گفته شد و حضرت فرمودند حجت در اين است و آيات و نشانه هاي خداوند در اين است و در نظمش معجزه است و قرآن ريسمان و وسيله اتصال انسان به خداوند است و دستگيره محكم الهي است و طريقه نمونه و الگو است و قرآن انسان را به بهشت راهنمايي و از آتش ميتواند نجات بدهد .
حتي از امام رضا عليه السلام نقل شده كه سوره هايي از قرآن را ميخواندند و گفته شده كه معمولاً حضرت سوره توحيد و سوره قدر را در نماز ميخواندند و سفارش ميكردند كه حداقل بعد از نماز صبح حداقل 50 آيه از قرآن را قرائت كند و اين مستحب است و دستور العمل زندگي ماست كه قرآن را بخوانيم و در آن تدبر كنيم .
آقاي حيدري
ميدانيم كه قسمت زيادي از مطالب تفسيري ما از رواياتي است كه از اهلبيت عليه السلام به ما رسيده است و با توضيح ائمه تفسير آيات به ما رسيده است ، آيا روايات تفسيري از امام رضا عليه السلام در منابع حديثي ما وجود دارد ؟
آقاي رضائي اصفهاني
همانطور كه اشاره شد روايات تفسيري زيادي از امام رضا عليه السلام درباره قرآن نقل شده است منتهي اين نكته بايد گفته شود كه روايات تفسيري كه از اهلبيت نقل شده همه به يك روش نيست چون روشهاي تفسيري متنوع وجود دارد كه در حقيقت اين روشهاي تفسيري متنوع را ما از اهلبيت عليه السلام گرفتيم اين نكته مهمي است و اهلبيت بودند كه اين را به ما ياد دادند مثلاً روش تفسير قرآن به قرآن و يا روش تفسير روايي و يا روش تفسير عقلي و روش تفسير باطني و روش تفسير علمي و ... اين روشهاي تفسيري بنوعي در روايات تفسيري امام رضا عليه السلام بچشم ميخورد .
مثلاً درباره روش تفسير قرآن به قرآن يعني اينكه وقتي ميخواهند يك آيه را تفسير كنند آيه ديگري از قرآن را كه آن را توضيح بدهد به هم مرتبط ميكنيم مثلاً در سوره قدر داريم كه « إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ » ما در شب قدر قرآن را نازل كرديم و در سوره بقره داريم كه « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ » در ماه مبارك رمضان قرآن نازل شده .
در سوره قدر فرمودند كه ما در شب قدر قرآن را نازل كرديم و در جاي ديگري فرمود كه در ماه رمضان قرآن نازل شده است و اين دو را كه در كنار هم ميگذاريم نتيجه سومي بدست مي آيد و آن اينكه شب قدر در ماه مبارك رمضان قرار دارد و اين تفسير قرآن به قرآن است .
در روايت امام رضا عليه السلام ما را به اين شيوه سوق دادند و برخي مواردش را به ما تذكر دادند مثلاً شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا جلد 1 صفحه 290 روايت نقل ميكند كه امام رضا عليه السلام فرمودند « مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَي مُحْكَمِهِ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ » كسيكه متشابهات قرآن را به محكمات قرآن برگرداند به راه مستقيم هدايت شده است .
ما در قرآن دو دسته آيات داريم كه در سوره آل عمران آيه 7 فرمود « مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ » يك دسته از آيات قرآن محكم هستند يعني يك احتمال بيشتر در آن وجود ندارد مثل « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » يعني آياتي كه هيچ استنباط ديگري در آنها وجود ندارد و دسته دوم آياتي هستند كه ممكن است چند احتمال در آنها وجود داشته باشد و براي فهم آيات متشابه بايد آنها را به آيات محكم برگردانيم مثلاً اگر در قرآن شما خوانديد كه « يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ » ( سوره فتح آيه 10 ) دست خداوند بالاي دستهاست ، آيا مقصود از اين دست ، دست جسماني است ؟ يا منظور چيزي ديگر است ، اين آيه متشابه را بايد به يك آيه محكم برگردانيم « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ » ( سوره شوري آيه 11 ) هيچ چيزي مثل خداوند نيست پس متوجه ميشويم كه خداوند مثل ما دست ندارد پس متوجه ميشويم كه مراد از آيه ظاهر آيه نيست بلكه مقصود قدرت خداوند است .
پس وقتي كه ما يك آيه متشابه را به يك آيه محكم برميگردانيم به نتيجه جديدي ميرسيم و امام رضا عليه السلام اين را به ما مي آموزند كه آيات متشابه قرآن را كه ممكن است معاني متعددي دارد و ممكن متوجه نشويد به آيات محكم برگردانيد و اين همان تفسير قرآن به قرآن است .
در روايتي شخصي در خدمت امام رضا عليه السلام درباره انبياء سخن ميگفت حضرت فرمودند كه درباره اين آيات شما سخن نگوئيد « وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ » .
پس يكي از روشهاي تفسيري كه امام رضا عليه السلام در مطالبشان وجود دارد و ما را به آن سمت سوق دادند روش تفسير قرآن به قرآن است .
آقاي حيدري
يكي ديگر از روشهايي كه مرسوم است روش عقلي است ، آيا در اين مورد هم از امام رضا عليه السلام روايتي نقل شده است يا خير ؟
آقاي رضائي اصفهاني
درباره روش تفسير عقلي هم امام رضا عليه السلام از پيشگامان اين روش هستند و منظور همان عقل فطري و عقل سالم است مثلاً در روايتي نقل ميكنند كه « قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ فَقُلْتُ لَهُ يَدَانِ هَكَذَا وَ أَشَرْتُ بِيَدِي إِلَي يَدِهِ فَقَالَ لَا لَوْ كَانَ هَكَذَا لَكَانَ مَخْلُوقاً » راوي ميگويد از امام رضا عليه السلام سؤال كردم اينكه ميگويند دو دست خداوند بسته نيست و باز است به چه معناست و راوي ميگويد من با دو دستم روي دستهاي حضرت اشاره كردم و گفتم آيا دو دست خداوند اينگونه است حضرت فرمودند اگر خداوند اينگونه دست داشته باشد خداوند مخلوق است .
يعني چيزي كه مخلوق باشد محدود است و چيزي كه محدود باشد معلول است ، پس مخلوقيت محدوديت و معلوليت مي آورد و خداوند منزه و پاك از اين چيزهاست و در حقيقت حضرت با اين بيان به او فهماندند كه بايد برخي از آيات قرآن را با كمك عقل فهميد و خداوند به انسان عقل داده است كه اگر خداوند بخواهد اينگونه دست داشته باشد مخلوقيت و محدوديت مي آورد كه اينها با ذات و صفات پروردگار سازگار نيست .
آقاي حيدري
يكي ديگر از روشهايي كه به آن اشاره كرديد بحث روايي است آيا با توجه به اينكه امام رضا عليه السلام امام هشتم ما هستند آيا ايشان هم براي تفسير قرآن رواياتي را از ائمه قبل و يا پيامبر اكرم نقل ميكردند يا اينگونه نبوده است ؟
آقاي رضائي اصفهاني
در روايتي از حضرت درباره برخي از آيات سؤال كردند تا اينكه وقتيكه سؤال كردند « وَ هُوَ يَقُولُ وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ثُمَّ قَالَ عليه السلام حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَي يُجْبِرُ عِبَادَهُ عَلَي الْمَعَاصِي أَوْ يُكَلِّفُهُمْ مَا لَا يُطِيقُونَ فَلَا تَأْكُلُوا ذَبِيحَتَهُ وَ لَا تَقْبَلُوا شَهَادَتَهُ وَ لَا تُصَلُّوا وَرَاءَهُ وَ لَا تُعْطُوهُ مِنَ الزَّكَاةِ شَيْئاً » حضرت براي اينكه مطلب را روشن كنند روايتي را از پدرشان موسي بن جعفر و از جدشان امام صادق عليه السلام نقل كردند كه كسيكه فكر كند كه خداوند بندگان را مجبور ميكند بر گناه يا تكليف به چيزي كه طاقت ندارد بكند اين از اسلام خارج شده است و در ادامه مصاديقش را توضيح ميدهند .
يعني در اينگونه روايات تفسيري امام رضا عليه السلام به استناد به روايات از پدرشان تا پيامبر اكرم آيه اي را تفسير ميكردند درست است كه ايشان خودشان امام هستند و منبع علم هستند ولي يكي از منابع علم امام سخنان پيامبر اكرم و اهلبيت و امامان قبلي است و لذا گاهي براي تفسير يك آيه از روايات ائمه قبل استفاده ميكردند .
آقاي حيدري
درباره تفسير باطني توضيحي بدهيد كه درباره امام معصوم چگونه شكل ميگيرد ؟
آقاي رضائي اصفهاني
براي تفسير قرآن به چند منبع ميتوانيم رجوع كنيم يكي خود قرآن است كه ميتوانيم براي تفسير قرآن به خود قرآن رجوع كنيم چون قرآن خود حجت است و يكي روايات پيامبر اكرم و اهلبيت عليه السلام است كه بر اساس حديث ثقلين در كنار قرآن حجت است و سوم عقل است كه حجيّتش ذاتي است و اين مبناي شيعه است و چهارم تفسير باطني است كه برخي از افراد بر اساس شهود و مكاشفه تفسير باطني ميكند و اينگونه از مطالب از نظر تفسيري اعتبار ندارد چون اولاً اين چيزهايي كه در شهود و مكاشفه مي بينند قابل انتقال بغير نيست و حجت نيست و دوماً اينكه قابل استدلال هم نيست و اگر كسي بخواهد استدلال هم بكند در حقيقت اعتبار به استدلال است و نه به مكاشفه و شهود !!! سوم اينكه خطا پذير است و ممكن است درست باشد و يا درست نباشد و مكاشفه يا رحماني باشد و يا شيطاني باشد .
لذا مكاشفه و شهودِ غير معصوم حجت نيست و لذا هيچ مجتهدي بر اساس مكاشفه فتوا صادر نميكنند و هيچ مفسري بر اساس مكاشفه قرآن را تفسير نميكند .
تفسير قرآن بايد با چيزي باشد كه حجت باشد و يا آيه قرآن و يا روايت معصوم و يا دليل عقلي باشد .
اهلبيت چون به وحي متصل هستند و مطالبي كه ميگويند عصمت دارد و در حديث ثقلين هم فرمودند « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبداً » هر كسيكه به اين دو تمسك كند گمراه نميشود .
درباره تفسير باطني اهلبيت بايد عرض كنم كه در اين باره توجيهاي مختلفي شده است و مرحوم علامه مجلسي در بحار جلد 89 حدود 80 روايت در مباحث باطني قرآن جمع آوري كرده است كه اهلبيت نكات باطني درباره قرآن فرمودند .
اما اينكه تفسير باطني چيست را ديدگاههاي مختلف در اين باره وجود دارد و تعريفهاي و مطالب در اين زمينه وجود دارد و يكي از روايات باطني كه از امام رضا عليه السلام نقل شده است حضرت در تفسير بسم الله الرحمن الرحيم در بحار جلد 89 صفحه 228 فرمودند « سَأَلْتُهُ عَنْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فَقَالَ عليه السلام الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ وَ السِّينُ سَنَاءُ اللَّهِ وَ الْمِيمُ مُلْكُ اللَّهِ وَ اللَّهُ إِلَهُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ الرَّحْمَنُ لِجَمِيعِ الْعَالَمِ وَ الرَّحِيمُ بِالْمُؤْمِنِينَ خَاصَّهءً » با يعني عظمت خداوند و ميم بمعناي ملك الهي است و ما حق نداريم اينگونه تفاسير را بگوئيم ولي معصومي كه متصل به وحي است ميتواند چنين باطني را براي قرآن بگويد چون اهلبيت با پيامبر اكرم حشر و نشر داشتند و از پيامبر اكرم و از خداوند علومشان را گرفتند اين مطلب براي ما معتبر است .
بخشي از اين روايات باطني به مباحثي ميرود كه قواعد كلي از آيات در مي آورند مثلاً درباره آيه « قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ » ( سوره ملك آيه 30 ) حضرت فرمودند ماء معين بمعناي علم امام است .
يعني اگر شما ديديد كه آب فرو رفته است كيست كه در خشكسالي براي شما آب بياورد ، در اين آيه خداوند در حقيقت نعمت آب را يادآوري ميكند و امام عليه السلام ميفرمايد اين آب گواري يعني علم امام ، باطن آيه علم امام است يعني اگر شما مثل زمان غيبت كه دسترسي به امام زمان ندارند چه كسي ميتواند شما را از علم امام سيراب كند .
يكي از بزرگان ميفرمايد در حقيقت اينجا امام القاء خصوصيت ميكند و آب را مايه حيات ميداند كه گاهي مايه حيات آب است و گاهي مايه حيات علم امام است و ميفرمايد اگر مايه حيات از دست شما برود چه كسي آن را براي شما برميگرداند .
آنچه مسلم است در روايات تفسيري امام رضا عليه السلام روايات باطني زيادي وجود دارد .
آقاي حيدري
درباره تفسير باطني در دوران معاصر مي بينيم كه عرفانهاي دروغيني شكل ميگرد و تبليغ ميشود و مكتبهاي خودساخته اي است كه به كسيكه محوريت دارد اگر مراجعه شود مي بينيم كه هيچ استناد محكمي نه به قرآن و نه به روايت ندارد و ما براي هيچكدام از علماء خود چنين كلامي را قائل نيستيم كه اگر براي يكي از آنها مكاشفه اي رخ بدهند بخواهند آن را در كلام خود وارد كنند ، اما اين را فقط درباره معصوم عليه السلام با دليل ميپذيريم ؟
آقاي رضائي اصفهاني
مكاشفه و شهود نه در علم و نه در تفسير و نه در علوم ديگر حجت نيست و عرفانهاي كاذب اگر چنين ادعايي را داشته باشد و مكاشفات باطني را بيان كند و به خداوند نسبت بدهد و هدايت از آن دربياورد خطر تفسير برأي و خطر انحرافات را در پي دارد و نميتواند به آن اطمينان كرد چون ممكن است شيطاني باشد و يا ممكن است رحماني باشد و حجيّت ندارد و اين قاعده كلي است .
در بحث روشهاي تفسيري يكي از روشها را فراموش كردم كه بيان كنم و آن روش تفسير علمي است و يكي از مباحثي است كه در قرن اخير مطرح شده است نكات علمي است كه ميتوان از قرآن استفاده كرد و جالب است كه امام رضا عليه السلام از پيشگامان اين بحث است .
حضرت در ذيل آيه شريفه « اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها » ( سوره رعد آيه 2 و سوره لقمان آيه 10 ) يعني خداوند بدون ستون ديدني آسمانها را برافراشت .
در اين مورد دو تفسير است برخي گفتند بدون ستون ديدني منظور است و برخي گفتند بدون ستون است .
امام رضا عليه السلام اين مطلب را خيلي توضيح ميدهند و يك نكته علمي را روشن ميكنند و فرمودند « قَالَ فَثَمَّ عَمَدٍ وَلَكِن لاَ تَرَونَهَا » بين كرات آسماني ستونهايي است كه شما آن را نميبينيد ( و مفسرين گفتند كه اين آيه اشاره به نيروي جاذبه است كه بين كرات آسماني است و امام رضا عليه السلام هم اين را تأييد ميكنند كه آسمانها ستونهاي ديدني ندارند ) .
در آيه شريفه و روايت امام رضا عليه السلام تعبير عمد آمده است و تعبير عمود نيست فرمودند نيروهاي متعددي و ستونهاي متعددي است ولي شما آن را نمي بينيد .
آقاي حيدري
آيا امام رضا عليه السلام درباره تفسير برأي هم اشاره اي داشتند يا نه ؟
آقاي رضائي اصفهاني
تفسير برأي را يكي از روشهاي تفسيري معرفي ميكنند ولي اين روش تفسيري نيست و اين در حقيقت تفسير نيست و خلاف تفسير است و روايات متعددي از پيامبر اكرم و اهلبيت عليه السلام در مذمّت اين تفسير نقل شده است كه « مَن فِي الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ فَقَدْ تَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ » كسيكه تفسير برأي كرد جايگاهي از قرآن براي خودش فراهم كرده است و اين روايت را از پيامبر اكرم و از ديگر ائمه نقل شده است و جالب اين است كه در روايات تفسير برأي كمتر روايتي داريم كه سندش صحيح باشد و كامل باشد مثلاً روايتي از امام رضا عليه السلام داريم كه صحيح السند است كه فرمودند « عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي ... » كسيكه تفسير برأي كند كلام خداوند را ايمان به خدا ندارد ( سبب ميشود كه انسان از دايره ايمان خارج شود ) .
آقاي حيدري
آيا ائمه اطهار عليه السلام و يا امام رضا عليه السلام از نكات علمي هم در تفسيرهاي خود استفاده ميكردند ؟
آقاي رضائي اصفهاني
تفسير علمي در روايات امام رضا عليه السلام وجود دارد و علمي كه در اينجا ميگوئيم مقصود علم بشري و علم تجربي است منتهي آيا امام رضا عليه السلام در تفسير خود از علم تجربي استفاده ميكردند يا علشمان وحياني بود و لدني و الهي بود كه از پيامبر اكرم گرفته بودند هر چند كه در قالب نكات علمي بيان ميشد .
سؤال يكي از بينندگان :
آنچه كه مفسران شيعه و سني به آن اشاره ميكنند اين است كه احكام و آموزه هاي دو بخش است و برخي متغيرات و بخشي ثوابت هستند و بخش ثوابت غير قابل تغيير است و در آن تغييري ايجاد نميشود و بخش متغيرات قابل تغيير است و ميتوان برخي را عوض كرد ، نظر شما در اين باره چيست ؟
پاسخ آقاي رضائي اصفهاني :
در بحار جلد 92 صفحه 500 روايتي از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه شخصي نزد امام رضا عليه السلام آمد و گفت « أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مَا بَالُ الْقُرْآنِ لَا يَزْدَادُ عَلَي النَّشْرِ وَ الدَّرْسِ إِلَّا غَضَاضَةً فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَهء » چيست كه قرآن را هر چه ميخوانيم و تدريس ميكنيم باز هم تر و تازه است ؟ حضرت فرمودند زيرا خداوند تبارك قرآن را براي يك زمان قرار نداده است و براي يك نسل قرار نداده است و قرآن در هر زماني جديد است و نزد هر قومي تازه است .
وقتيكه امام رضا عليه السلام ميفرمايند كه قرآن در حقيقت در هر روزي تازه و جديد ميشود و در برخي روايت داريم كه « يَجْرِي كَمَا يَجْرِي اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ كَمَا تَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ » قرآن مثل ماه و خورشيد است و هر روزي طلوع و غروبي جديد دارد زيرا نور خورشيد امروز نور ديروزي نيست و افرادي كه از اين نور استفاده ميكند افراد ديروز نيستند و لذا قرآن هم اينگونه است و مخاطبينش در هر روز تغيير ميكنند و نورش هم تغيير ميكند و هر روز تولد جديد دارد يعني قرآن ميتواند بر اساس برخي از راهكارهاي در هر زماني احكام متغير و قوانين جديدي را براي بشر ارائه كند و سؤالاتي كه بشر محضر قرآن ميبرد پاسخ بدهد .
يكي از راهكارها اين است كه دوستمان فرمودند كه قرآن و دين يكسري احكام ثابت دارد كه قرآن هم فرموده « تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها » ( سوره بقره آيه 229 ) اينها احكامي است كه هيچگونه تغيير در آنها ايجاد نميشود مثلاً مباحث ارث و حدود و قصاص و ... اينگونه اند كه هيچ تغييري در آن ايجاد نميشود .
و يكسري از مباحث متغيرند كه بر اساس زمان تغيير ميكنند و قرآن و ائمه آن را توضيح داده است و آن را به عرف و عقل واگذار كرده است كه اينها بر اثر تغيير زمان احكام جديدي بوجود مي آيد كه گاهي احكام ثانويه و يا احكام حكومتي ناميده ميشود مثلاً اگر كسي به كره ماه قبله از كدام طرف است و چگونه بايد نماز بخواند اينها مسائل جديدي است و احكام متغييري است و اينطور نيست كه بصورت جزء جزء در قرآن آمده باشد و يك احكام كلي به ما داده اند كه مصاديق جديدش در طول زمان بتناسب موضوعات جديد ميتوان مصداقش را پيدا كرد .
در زماني خريد و فروش خون حرام بود چون ماده نجسي بود كه استفاده اي نداشت اما امروزه خريد و فروش خون جايز است چون خون را به بيماران ميتوانند تزريق كنند و او را از مرگ نجات بدهند و چون فايده دارد مفيد است كه به اينها احكام متغيير ميگويند .
پس هم احكام ثابت داريم و هم احكام متغير داريم و هم در قرآن و هم در روايات به آن اشاره شده است و در سوره انعام آيه 119 فرمود « وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ » هنگامي كه مضطر شديد بر شما حلال ميشود .
سؤال يكي از بينندگان :
درباره ارسال قرآن است و من معتقدم كه اعجاز قرآن در دو بخش متجلي شده است و بخشي در آغاز نزول بوده كه همان فصاحت قرآن است و بخشي اعجاز علمي قرآن است ، نظر شما در اين باره چيست ؟
پاسخ آقاي رضائي اصفهاني :
درباره اعجاز قرآن ابعاد مختلفي وجود دارد و قرآن ده بعد اعجاز دارد كه يكي از آن فصاحت و بلاغت است كه در صدر اسلام هم بوده است و اعجاز علمي و اخبار غيبي قرآن است كه مفسرين به اين موارد اشاره كردند و افرادي از شيعه و اهل سنت اين اعجاز علمي را پذيرفتند البته لازم بذكر است اينكه فرمودند اعجاز ادبي قرآن يعني فصاحت و بلاغت قرآن منحصر به صدر اسلام باشد صحيح نيست چرا كه اين حرف أبن الشاطي در مصر است و در جاي خود نقض شده است و قرآن جاوداني است و اعجازش هم جاوداني است و اينطور نيست كه مقطعي باشد و منحصر به زمان خاصي نيست و اهميت اعجاز علمي خيلي زياد است و اهميت ابعاد ديگر قرآن مثل اعجاز تشريعي و فصاحت و بلاغت و محتواي آيات قرآن و ... نميكند .
سؤال يكي از بينندگان :
درباره ناسخ و منسوخ در قرآن و آياتي كه اين بحث را شامل شده است اگر امكان دارد توضيح بدهيد ؟ نظر اهلبيت عليه السلام در اين باره چيست ؟
پاسخ آقاي رضائي اصفهاني :
بحث ناسخ و منسوخ را در قرآن كريم كسانيكه در علوم بررسي كردند برخي گفتند تا 20 آيه نسخ شده است و برخي زياده روي كردند گفتند تا 200 آيه نسخ شده است و مرحوم آيت الله فقط يك آيه را ميپذيرد كه آيه 12 سوره مجادله است و آيت الله معرفت در التمحيد 7 آيه را پذيرفته است و تا اواخر عمرشان همان 7 آيه را قبول نداشتند چون نسخ ميگويند گاهي ممكن است كه لفظ نسخ شود ولي معنا بماند و گاهي معنا نسخ ميشود ولي لفظ از بين ميرود و گاهي هم لفظ و هم معنا نسخ خواهد شد .
گاهي حكم ميرود ولي معنا در جاي خود باقي ميماند آيه 12 سوره مجادله كه آيه نجوا است و آيه بعدش هم هست ولي حكمش كه وجود طبقه دادن هنگام ملاقات با پيامبر اكرم بود حكمش نقص شد چرا كه به پيامبر فشار مي آوردند و ملاقاتهاي بيهوده ميطلبيدند و گفتند هر كسيكه ميخواهد با پيامبر اكرم ملاقات كند صدقه بدهد و خيلي دور پيامبر اكرم خلوت شد و نسخ حذف شد و حكم برداشته شد .
مورد دوم جايي است كه ما نسخ حكم و آيه داشته باشيم و اين مستلزم تحريف است و كسي از دانشمندان شيعه و سنّي اين را نميپذيرد و مستلزم اين است كه يك آيه از قرآن تحريف شده باشد و چنين چيزي درست نيست و ما هم اين را قبول نداريم .
مورد سوم اين است كه حكم بماند ولي آيه از قرآن برداشته شود و اين هم مستلزم تحريف است كه يك آيه از قرآن حذف شود .
آن نسخي كه صحيح است اين است كه آيه بماند ولي حكمش برداشته شود و وجوبش برداشته شود مثل آيه نجوا و اين در جايي است كه ناسخ و منسوخ قرآني باشد ولي در جايي كه ناسخ قرآني باشد ولي منسوخ در سنت باشد مثل قبله در قرآن است و تغيير قبله در قرآن آمده و منسوخش در سنت است و اين را همه ميپذيرند .
البته نوع جديدي از نسخ مطرح شده است كه به آن نسخ مشروط و يا نسخ تمحيدي ميگويند .
سؤال يكي از بينندگان :
قرآن وضعيت روحي افراد را متناسب به آنها بيان ميكند ، زماني كه قرآن فضاي حاكم بر جامعه جاهلي را ترسيم ميكند بر اساس واقعيت روحي در آن زمان است و زماني كه واقعيت روحي فضاي ايماني را بيان ميكند فضايي واقع گرانه ميباشد و در آيه « إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا » از قول پيامبر اكرم ميفرمايد و حالت استمرار و دوام را بيان ميكند و رسول خدا خطاب به ابوبكر فرمودند « لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَناَ » محزون نباش خداوند با ماست و غير از معنا اين را اثبات ميكند كه خداوند دائم با او و با رسول خدا است و واژه حزن مافي الضمير ابوبكر را ميرساند و حزن را ميرساند و نه خوف را ، چرا كه آياتي كه در قرآن درباره خوف است با آياتي كه درباره حزن است تفاوت دارد مثلاً « فَأَصْبَحَ فِي الْمَدينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ » ( سوره قصص آيه 18 ) و يا « فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشي عَلَي اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ » ( سوره قصص آيه 25 ) .
پاسخ آقاي رضائي اصفهاني :
اظهار نظر درباره آيه غار بحث بسيار مفصلي دارد كه آيا ابوبكري كه در آيه آمده است همين ابوبكري است كه خليفه اول است يا نه ؟ و اينكه « لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا » دلالت بر تأييد ميكند و يا دلالت بر سرزنش ميكند ؟؟؟
آقاي حيدري
آيا آياتي داريم كه درباره امام رضا عليه السلام نازل شده باشد ؟
آقاي رضائي اصفهاني
درباره امام رضا عليه السلام و آياتي كه نام ايشان در قرآن باشد وجود ندارد يا حتي نام ديگر اهلبيت در قرآن بصراحت نيامده است و اصلاً روش قرآن نيست كه نام كسي را بصراحت ذكر كند و حتي درباره منافقين و مخالفين هم اينگونه است و هيچ جا از قرآن نام خلفاء اهل سنت ذكر نشده است مگر در موارد خاصي مثل « تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ » كه ميخواسته شخص خاصي را نفرين كند اما درباره اهلبيت عليه السلام آياتي وجود دارد كه شأن نزولش درباره ايشان است ولو بصورت كلي ذكر شده باشد مثل آيه 61 سوره آل عمران « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ » كه شأن نزول درباره خمسه آل عبا هستند .
درباره امام رضا عليه السلام هم از اينگونه آيات عام وجود دارد و رواياتي از امام رضا عليه السلام در اين مورد ذكر شده است مثلاً حضرت آيه اولي الامر را و اهل الذكر را از حضرت سؤال كردند و ايشان هم توضيح دادند و حضرت هم فرمودند ما آن اهل ذكر هستيم يعني مثلاً اهل ذكر ما هستيم يعني مصداق كامل و بالاترين مصداقش اهلبيت عليه السلام هستند .
درباره آياتي كه بصورت كلي مطالب را بيان ميكند مثلاً « وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ » ( سوره نحل آيه 16 ) اين آيه شريفه را كليني در كافي نقل ميكند كه از امام رضا عليه السلام از اين آيه سؤال شد و حضرت فرمودند ما آن علامات هستيم و ما آن نشانه ها هستيم .
يا درباره « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ » فرمودند ما صراط مستقيم هستيم و آيه تطهير هم شامل همه ائمه ميشود پس اينگونه روايات شامل امام رضا عليه السلام و بقيه اهلبيت هم ميشود .
آقاي حيدري
معمولاً بحث پذيرش ولايت عهدي امام رضا عليه السلام از مسائلي است كه به آن پرداخته ميشود ، ميخواهيم بدانيم كه مباني قرآني امام رضا عليه السلام در پذيرش ولايت عهدي چه بود ؟
آقاي رضائي اصفهاني
درباره مباني قرآني اهلبيت نكته هاي زيادي وجود دارد اگر هر مسلمان ديگري بجاي امام رضا عليه السلام بود و در موقعيت ايشان قرار ميگرفت بر اساس قرآن بايد وظيفه اش را همين گونه انجام ميداد .
درباره ولايت عهدي امام رضا عليه السلام كه از مدينه به طوس آمدند و در دربار مأمون رفتند و اين ولايت عهدي را پذيرفتند ، از حضرت در اين مورد سؤال شد و جالب اين است كه حضرت به يك آيه قرآن اشاره كردند و ظاهرش اين است كه مأمون انساني ستمكار است كه پذيرش ولايت ستمكار بر هيچ انساني جايز نيست و امام رضا عليه السلام فرمودند همانطوري كه حضرت يوسف عليه السلام وزارت و عزيزي مصر را از پادشاه مصر پذيرفتند با اينكه پادشاه مصر نه تنها عادل نبود بلكه مسلمان هم نبود و بت پرست بودند ولي حضرت يوسف براي مسائلي كه بود خودش پيشنهاد داد « قالَ اجْعَلْني عَلي خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ » ( سوره يوسف آيه 55 ) من را بر منابع اقتصادي زمين حاكم كن كه من دانا و حافظم .
حضرت به يك مبناي قرآني استدلال كردند و ميخواهند بگويند اينكه من ولايت عهدي را پذيرفتم مبناي قرآني دارد .